حکومت جهاني واحد (1)
حکومت جهاني واحد (1)
رويارويي جهان بيني سکولار با جهان بيني الهي
چکيده
واژگان کليدي
مقدمه
علاقه به دريافت پاسخ صحيح، ذهن را به فضايي ازگرايش هاي فطري مي کشاند که جزو عناصر انسانيت ما تلقي مي گردد. اين جا بايد از زبان فطرت، سخن به ميان آورد و به گنجينه هاي فطري انسان انديشيد ؛ گنجينه هايي که به هدايت وحي و نبوت و با راهنمايي ها و راه بري هاي انبياي الهي، مکشوف و مشهود انسان هاي تربيت يافته مي گردد. وجود اين گنجينه ها، به فرهنگ ديني ما اصالت و عمق مي بخشد و اسباب تعالي و تکامل ما را فراهم مي سازد. انسان ها هنگامي به کمال شايسته خود مي انديشند که تحت اشراف و هدايت مقام ولايت الهي قرار گرفته، از محضر خداوند و وجود اولياي او مدد جويند. خداوند همين که آفريدگار جهان و انسان است، بر آنها به صورت تکويني ولايت دارد، به گونه اي که هيچ مخلوقي از ولايت و هدايت تکويني خداوند خارج و بي بهره نيست؛ آن خدايي که هر چيز آفريدني را به خلعت آفرينش، وجود بخشيد و به زيور هدايت آراست.(1)ولايت تشريعي خداوند نيز از لوازم ولايت تکويني حق تعالي محسوب مي گردد که لازمه اش، پذيرش حکومت و ولايت الهي در همه ساحت هاي زندگي مادي و معنوي و التزام فکري، انگيزشي، گفتاري، اعتقادي و عملي به آن است. ولايت تشريعي خداوند از طريق پيامبر اعظم (ص) و اوصياي بر حق ايشان (ع) به عموم انسان ها و جوامع بشري ابلاغ گرديده، اسباب و زمينه هاي سعادت آحاد را در هر دو جهان تدارک مي نمايد .
نوشتار حاضر بر آن است که انديشه حکومت جهاني واحد را از دو منظر سکولار و الهي، مطالعه و بررسي کند. شواهد نشان مي دهد، نظريه پرازان غربي در زمان کنوني، فرصت را براي پردازش و ترويج انديشه حکومت جهاني به رهبري و سالاري آمريکا و در چارچوب نظام ليبرال -دموکراسي بر گستره جهان، بايد تکيه برغناي تئوريک و ميراث گران بهاي خود در برابر اردوگاه نظم نوين جهاني غرب، موضعي فعال و مناسب اتخاذ نمايد؛ مبادا مسلمانان دچار انفعال و سستي گردند .
حکومت جهاني واحد از منظر الهي
تحقق خلافت انسان برروي زمين به اراده الهي است؛ خلافتي که تحققش به برکت حضور انسان کامل، يعني خليفه برحق خداوند، کاملاً به مصلحت عمومي بشر است. اين امر خطير به رغم اين که سرّش بر بسياري نهفته، به سعادت انسان مي انجامد. به مضامين برگرفته از آيات قرآن توجه فرماييد :
1.جانيشيني خداوند بر روي زمين ؛(2)
2.امامت انسان بر زمين؛(3)
3.وراثت انسان بر روي زمين ؛ (4)
4.تمکن انسان بر روي زمين ؛ (5)
5.وراثت صالحان نسبت به زمين .(6)
نکات برگرفته از اين عبارات بدين شرح است :
ـ مضامين ياد شده، همه از خلافت، حاکميت، امامت و وراثت انسان برروي زمين حکايت دارند. آن چه خداوند براي هدايت انسان ها منظور فرموده، همه در جهت تحقق اراده الهي مبني بر تأسيس حکومت جهاني و تشکيل امت يگانه و منسجم، تحت اشراف و رهبري ولي شايسته خداوند است و اين يعني فرج اسلام و انسان .
ـ مشيت الهي بر اين است که حکومت واحد، از قابليت کامل جهاني برخوردار گردد تا هر ملت و آييني، خود به خود پذيراي آن باشد. به عبارتي اين حکومت، بايد عالي ترين نوع حکومت در همه ادوار تاريخ باشد و مورد رضايت بشر قرار گيرد .
ـ هنوزخواست وآرمان الهي در مورد تأسيس حکومت يگانه توحيدي، به منصه ظهور نرسيده است، با وجود اين به حسب اراده و مشيت الهي، اين امر قطعي الوقوع خواهد بود .
ـ نظر به اين که حکومت موردنظر خداوند، برترين شکل و ساختار حکومتي است که در جهان به وقوع خواهد پيوست، بايد تمامي شرايط لازم را براي تحقق احراز کند و همه زمينه هاي مساعد را براي ظهور به دست آورد .
ـ براي هيچ کس جز خداوند، تحقق چنين شرايط و ايجاد چنين زمينه هايي ميسر نيست .
ـ خداوند براي به نمايش گذاشتن قدرت خويش در برپايي نظام سياسي مقتدر ، براي نمونه، از پادشاهي و فرمان روايي حضراتي چون يوسف، داوود، سليمان و ذوالقرنين (ع) ياد فرموده است. (7)
ـ خداوند براي نشان دادن قدرت و عظمت خويش در طولاني کردن عمر برخي از بندگان برجسته خود، نمونه هايي چون حضرت خضر و حضرت عيسي مسيج (ع) را يادآوردي مي فرمايد .
ـ خداوند خود بنيان گذار اصلي حکومت جهاني و هم صاحب اين ولايت است .
ـ غرض اساسي خداوند از تأسيس حکومت جهاني واحد، رساندن انسان ها به کمال نهايي آنان يعني عبوديت الهي است .
ـ اراده الهي بر اين است که انسان ها خود براي تحقق آرمان هاي الهي -انساني و نجات خويش به پا خيزند .
ـ از منظر الهي، حکومت جهاني از سنخ حکومت خداوند بر انسان است، نه حاکميت انسان بر انسان .
ـ بر اساس حکمت الهي، ولي و نماينده خداوند در تصدي امر حکومت جهاني، با ويژگي ها و برجستگي هاي منحصر به فرد ش، کسي خواهد بود که به اونزديک تر است و بنابراين، در زمان خودش اکمل آحاد انساني از جنبه هاي گوناگون اعتقادي، ايماني، اخلاقي، تربيتي، علمي، تجربي، سياسي، اجتماعي، فرهنگ و وراثتي است .
حکومت جهاني واحد به مقتضاي فطرت بشري
ـ انسان فطرت الهي دارد و از ظرفيت هاي فطري برخوردار است .
ـ انسان فطرت الهي دارد و از ظرفيت هاي فطري برخوردار است .
ـ انسان به پشتوانه ظرفيت هاي فطري، مي تواند همان چيزي را طلب کند که اراده خداوند به تحقق آن تعلق گرفته است .
ـ انسان بر اساس فطرت خويش، بايد دنبال برترين هاي کمالي و کمال آفرين باشد .
ـ کرامت انساني ايجاب مي کند که انسان، عزت و انسانيت خويش را هرگز فداي مطامع و اميال حاکمان هوس ران نگرداند و بکوشد تا به پشتوانه چنين کرامتي، در مسير تشکيل دولت و حکومت مقتدر و با کرامت و عزت مند گام بردارد .
ـ برترين هاي مورد نظر انسان در همه ساحت هاي زندگي، اعم از مادي و معنوي، فردي و اجتماعي، تربيتي و حقوقي و فرهنگي و سياسي سريان دارد .
ـ برترين هاي مورد نظر انسان به روابط درون فردي، ملي، قومي، کشوري، بين المللي و جهاني نظر دارد .
ـ پي گيري تحقق برترين ها، مکاتب فکري(الهي و غير الهي )، جوامع و ملل گوناگون و گروه هاي انساني مختلفي را بر آن داشته است تا فراتر از عصر و دنياي خود بينديشند .
ـ بسياري از مذاهب و مکاتب در طول تاريخ، نه تنها انديشه حکومت جهاني واحد را تئوريزه کرده اند، بلکه به ظهور کسي انديشيده اند که به گمان آنها، کامل ترين انسان با برترين کمالات است و کسي هم آورد و نظير او يافت نمي شود .(8)
ـ انسان ها از جبنبه گرايشي نيز عشق و علاقه ذاتي و فطري به برترين ها، از جمله به تحقق عدالت جهاني دارند .
ـ سرنوشت جامعه بشري بايد به نقطه انسجام، يک پارچگي، و تشکيل امت و حکومت جهاني واحد ختم مي گردد. در غير اين صورت، انسانيت زيان خواهد ديد و به نابودي خواهد گراييد .(9)
ـ به موازات رشد شعور و آگاهي بشر، انتظار تأسيس حکومت جهاني واحد موجه تر، پسنديده تر و کارآمدتر جلوه مي کند .
ـ انسان ها روز به روز تا توجه به ضرورت انسجام جهاني، به برپايي حکومت جهاني واحد احساس نياز بيشتري مي کنند. از اين رو، بايد در صدد توجيه، تبيين و تعيين مصداق روشن اين نوع حاکميت برآمد .
ـ بايد به مقايسه ميان ديدگاه هاي گوناگون پرداخت تا ديدگاه برتر، هر چه بيشتر و بهتر شناسايي شود .
ـ فطرت انساني درجهت تحقق حکومت جهاني، همواره به فرجامي نيکو مي انديشد .
ـ فلاسفه و حکماي مسلماني چون فارابي، در به تصوير کشاندن زندگي در آرمان شهر و يا مدينه فاضله، اغلب از تعاليم انيبا و دغدغه هاي جدي مصلحان الهي، هم چنين از آمال و آرزوهاي فطري خويش الهام گرفته اند .
حکومت جهاني واحد از نگاه غرب
ـ اردوگاه غرب براساس فرصت سازي به نفع خود و تهديد عليه ديگران، از هر فرصتي در جهت تأمين منافع خود و تضييع منافع ديگران بهره برداري مم کند. هر فرصتي که در جهت انديشه آخر الزمان براي غرب دست دهد، ممکن است يک تهديد عليه جهان تشيع به شمار رود. تدارک فرصت ها، در رويارويي با جهان اسلام، به منظورتحميل دکترين غريب و جلوگيري از ترويج انديشه اسلام ناب صورت مي پذيرد. اين جريان به اندک بهانه و با زمينه سازي قبلي، هدايت انديشه هاي غربي را به سمت و سوي ويژه و از قبل تعريف شده برعهده مي گيرد. تجميع انديشه ها و وحدت بخشي به آنها، درقالب جهاني سازي به منظور تحقق خواسته ها و آمال غرب، از مهم ترين مسئوليت هاي جريان مزبور به شمار مي آيد .
ـ حتي آرمان شهر افلاطون، به منزله يکي از تاريخي ترين انديشه هاي حکومتي در غرب، نتوانسته است زمينه مساعدي را براي نظريه پردازي و راه اندازي و تشکيل حکومت جهاني برتر فراهم سازد .(10)
ـ انسان غربي در زمينه اينده زندگي بشري، در خلأ فکر و آرماني به سر مي برد، بنابراين جا دارد که جداً نگران آينده تيره و تار خود باشد. هرگز نمي توان و نبايد اين نگرني را ساده پنداشت .
ـ در انديشه هاي فرجام شناسانه گروه ها و فرقه هاي مذهبي و غير مذهبي غربي، دغدغه هايي درباره آينده نگري جوامع بشري به چشم مي خورد. اما از آن جا که اين انديشه ها، با تعاليم ناب انبياي الهي تناسبي نمي يابد، آينده انسان و جهان از اين قبيل دل مشغولي هاي فراگير طرفي نمي بندد .
ـ در طول تاريخ، چنان چه اردوگاه سياسي غرب گاهي به ترسيم آينده جهان و انسان پرداخته، همانند بسياري از امپراطوران و حکم رانان سياسي، منظوري جز گسترش قلمرو نفوذ و سياست خود نداشته است .
ـ بي شک ميان آرمان خواهي و آينده نگري فاصله وجود دارد. غرب از تعيين و تبيين چنين فاصله اي عاجز است ؛ زيرا در تنظيم مصالح عمومي بشر، بيش از هر عامل انساني و مکانيسمي و طبيعتي، نيازمند تدبير ربوبي هستيم که متأسفانه اردوگاه سياست پردازي غرب به آن اعتقادي ندارد .
ـ اين اشتباه بزرگي است که تئوري مربوط به فرايند جهاني سازي و نظم نوين جهاني سياست بازان غربي را در جهت تحقق آرمان هاي انبيا و مصلحان الهي، براي ايجاد و برپايي حکومت جهاني توحيدي و از سنخ آن بدانيم؛ زيرا غرب به چيزي جز استثمار و استعمار ملت ها و خرده حکومت هاي جهان نمي انديشد .
ـ هرگز نبايد و نمي توان سلطه سياسي، اقتصادي و نظامي غرب بر بخش عظيمي از جهان معاصر را نشان و نمادي از قابليت جهاني غرب در جهت برپايي حکومت جهاني برشمرد .
ـ جهاني سازي معاصر، روي ديگري از سکه غربي سازي و يا امريکايي سازي جهان است .
ـ خوش بيني غرب در سلطه برجهان، رؤيايي و خيال پردازانه است، نه واقع گرايانه و آينده نگرانه. امروزه بيداري ملت ها، رؤياي جهني غرب را نقش برآب کرده است .
ـ غرب بخشي از تلاش خود را به کار بسته تا به مفهوم سازي و اصطلاح آفريني و مصادره مفاهيم و ارزش هاي غير غربي، به ويژه ارزش هاي برگرفته از دکترين انتظار، در جهت حفظ و استمرار سلطه خود بر جهان بپردازد. براي نمونه جان رالز، تلاش کرده تا انديشه ي عدالت و عدالت گستري جهاني را به نفع اردوگاه سياسي غرب مصادره کند. او در کتاب «Political Liberalism »و« ATheory of Justice» در صدد برآمده تا نظام ليبراليستي را متصدي شايسته عدالت و عدل گستري در سطح جهان معرفي کند.(11)
ـ جز اين نيست که غرب در نظر دارد تا ادبيات جهاني را در مسير تحقق آرمان هاي ماترياليستي و برداشتن هرگونه مانع از سر راه سلطه جهاني خويش، باز آفريني و باز سازي کند تا فرصتي براي خود و تهديدي براي ديگران فراهم سازد .
ـ جزاين نيست که زبان مفاهمه و به تعبيري ابزار و کليد تفکر، چنان چه در تصرف غرب باشد، مي تواند به تدريج کانون تفکر جوامع بشري را به سمت و سوي غرب و به نفع سلطه غرب منعطف گرداند.
ـ صرف نظر از تصرف در قلمرو ادبيات، غرب در عرصه انديشه سازي نيز مي کوشد انديشه ادعايي خود را جانشين انديشه مهدويت کند.
ـ غرب اصرار دارد انديشه سلطه ليبرال -دموکراسي خويش را جانشين انديشه مهدويت سازد. اين تلاش غرب براي جوامع بشري هرگز راه گشا نخواهد بود.
ـ ليبرال -دموکراسي، اين روح مشترک و حاکم بر انديشه هاي غربي مربوط به حکومت جهاني، تاکنون پي آمده هايي جز شبيخون و تجاوزگري عليه ارزش ها و منافع ملت ها و جوامع انساني در بر نداشته است. تهاجم آشکار و وحشيانه غرب به سرکردگي امريکا عليه مسلمانان، به ويژه به مردم عراق وافغانستان، آن هم به نام ليبرال -دموکراسي و به بهانه ترويج دموکراسي، دليل بارزي براي اين مدعاست.
غرب و حکومت جهاني به چهار روايت
الف)فوکوياما ونظريه آخرالزمان
بر اساس اين ديدگاه، کمال مادي و معنوي تاريخ، در گرو حرکت تاريخ و از جريان بازايستادن تاريخ است. هنگامي که تاريخ پايان پذيرد و زمان از حرکت باز ايستد، آخرالزمان مي شود. اين امر به صورت جبري، بر تاريخ تحميل مي گردد و در نتيجه تاريخ به کمال مي رسد. کمال مادي تاريخ با ظهورانديشه ماترياليستي -ديالکتيکي هگل به وقوع پيوست، در صورتي که کمال معنوي تاريخ به دنبال کمال مادي در آخرالزمان تحقق مي يابد. در اين هنگام، زمينه براي حکومت جهاني واحد فراهم مي آيد. حکومت جهاني بر اين اساس، يکي از ضروريات آخرالزمان است.(15) فوکوياما دو اشتباه بزرگ مرتکب شد: اولاً، تحت تأثير انديشه هگل و مارکسيسم -لنينيسم، تئوري پايان يا نفي تاريخ را پذيرفت. ثانياً، تحت تأثير انديشه نارساي سياسي خود، امريکا و حاکميت ليبرال -دموکراسي آن را کمال و پايان بخش تاريخ دانست و تصميم سازي نهايي و جدي و کارآمد در پايان تاريخ را به آن نظام سپرد .(16)
ب)مک لوهان و ديدگاه دهکده جهاني
پديده انقلاب و انفجار اطلاعات، پايه اساسي اين ديدگاه به شمارمي رود. در نگاه مک لوهان، جهان به سوي يک ساني و يک نواختي فرهنگي پيش مي رود و فرهنگ ها به تدريج ساختار و محتواي وادي مي يابند. آن چنان ارتباطات گسترش مي يابد که گويي جهان به اين پهناوري، حکم يک دهکده را دارد. بي شک در چنين وضعيتي، وجود يک حاکميت مقتدر براي جهان کافي است. غرب ديدگاه دهکده جهاني(17) مک لوهان را دست آويزخويش قرار داده و براي گسترش دامنه قدرت و حاکميت خود، از آن بهره برداري کرده است. اولين اشتباه بزرگ غرب اين است که انقلاب وانفجار اطلاعات و دست رسي افراد و جوامع به يک ديگررا تنها عامل اساسي شکل پذيري سامان جديد اجتماعي و تحقق حکومت جهاني مي داند و در نتيجه از ديگر عوامل مهم فرهنگي و اجتماعي غافل مي ماند. دومين اشتباه غرب اين است که غلبه و پيروزي نهايي را در عصر ارتباطات و اطلاعات، از آن غرب و فرهنگ ليبرال -دموکراسي آن برشمرده و از عناصر قدرت مند آشکار و نهان ديگر فرهنگ ها، غفلت ورزيده است .(18)
ج)تافلر و تئوري برترين ها
به عقيده تافلر، برخورداري از بالاترين سطح قدرت در مقياس جهاني، معيار اساسي حق حاکميت بر جهان را تضمين مي کند. قدرت علمي را بايد سرچشمه قدرت در عصرحاضر دانست که عصر ارتباطات و اطلاعات است. معيار قدرت در قرن نوزده و بيست، نخست بر محورهاي نظامي و سياسي و سپس اقتصادي و پس از آن بر هر سه محور استوار بوده است. امروزه قدرت علمي، اطلاعاتي و اطلاع رساني بيش از همه، قدرت برتر به شمار مي آيد و حرف نخست را در عالم مي زند. تافلر، صاحب اين برترين قدرت را شايسته سروري و سر آمدي در جهان مي شناسد و بر اين نکته تأکيد مي ورزد که غرب به ويژه آمريکا در سده اخير، از اين برترين قدرت برخوردار بوده و طبعاً حق غرب خواهد بود که مقام حاکميت جهاني را تصاحب کند.(19) نظر به اين که در حال حاضر الگوي حکومتي غرب، ليبرال -دموکراسي است. تافلر چنين فرهنگ و سياستي را بهترين راه و رسم زندگي سياسي -اجتماعي در چارچوب حکومت جهاني واحد بر مي شمرد. به نظر مي رسد تافلر، متأثراز انديشه افرادي چون ماکياولي و نيچه که قدرت و قدرت مداري را معيار اصلي حقيقت و ارزش ها مي دانند، بدون ارايه برهاني روشن و تنها با ذکر مثال و نمونه هاي موردي، نظريه فوق را به تصوير کشيده است. اظهارات تافلر به يک خطابه سياسي بيشتر مي ماند نه يک تئوري علمي، محققانه و کاربردي .(20)
د)ساموئل هانتينگتون و نظريه برخورد تمدن ها
به نظر هانتينگتون، در برتري بر جهان، فرهنگ ها و جوامع، هيچ عاملي به اندازه فرهنگ و تمدن، کارآمد و تعيين کننده نيست. از آن جا که در انديشه وي، فرهنگ غربي از نوع ليبرال -دموکراسي، در مقايسه با ديگر فرهنگ ها ،دراوج قدرت و تعالي خود قرار گرفته است(!)، ارزش هاي برگرفته از اين فرهنگ بايد به منزله ارزش هاي سر آمد و فراتر، به کل جهان سرايت يابد تا نظام غربي، برتري خود را در رويارويي با ديگر نظام ها، حفظ و تثبيت کند.(21) در اين ميان، تمام تلاش هانتينگتون بر آن است که اسلام و فرهنگ اسلامي را تهديدي جدي در برابر قدرت جهاني غرب معرفي کند و درنتيجه، غرب را براي حفظ و ثبات حيثيتش، به رويارويي با جهان اسلام فراخواند. وي به غلط مي پندارد که عامل تنش موجود ميان اسلام و غرب، به فرهنگ و ديانت و تمدن اسلامي بر مي گردد، در حالي که چنين تنش هايي را بايد در درون اردوگاه غرب و سياست گذاري هاي غلط و ظالمانه دولت آمريکا و ديگر دولت هاي غربي هم سو با امريکا جست وجو کرد .(22)
جمع بندي ديدگاه هاي چهارگانه
1.هرچهار نظريه به نام آزادي بشر و به بهانه ايجاد برابري و رفع هرگونه تمايز، حتي تمايزات جنسيتي، در انديشه تبيين و توجيه نفوذ و سيطره ليبرال -دموکراسي در جهان است .
2.صاحب نظران همه اين نظريه ها به نوعي حرکت غرب، به ويژه امريکا را به منظور زمينه سازي براي سلطه ليبراليست جهاني مي ستايند و امريکا را شايسته منزلت حاکميت جهاني مي شناسند .
3.هرچهار ديدگاه، نارسايي هاي حاکميت ليبرال -دموکراسي در غرب و تجربه هاي تلخ و ناکارآمد ناشي از ليبراليسم و دموکراسي را ناديده مي انگارند .
4.اين نظريه ها، سرنوشت جهان را به سرنوشت غرب به فرماندهي امريکا، به عنوان ژاندارم جهاني، متصل مي کنند .
5.هرچهار نظريه، رهبري جهان را از آن غرب مي دانند و ملاک اين رهبري را نيز شايستگي و توانايي امريکا در ترويج دموکراسي و ليبراليسم مي شناسند .
6.هرچهار نظريه، مي کوشند تا با مصادره ايده منجي جهاني، آن را تحت الشعاع انديشه هاي خود قرار دهند و خود را نجات بخش بشر در آخرالزمان بنمايانند .
7.هيچ يک از اين ديدگاه ها، يادآور قدرت و تأثير شگرف دين و آموزه هاي ديني و معنوي در آخرالزمان نيستند؛ برعکس، به نوعي به تخريب ذهنيت و تفکر نجات بشر با محوريت دين مي پردازند .
8.همه اين ديدگاه ها، تصاحب و تملک آينده جهان و تاريخ را از آن امريکا مي دانند و باظرافت روان شناسانه، سعي دارند به جهان بقبولانند که هرجامعه يا کشوري که همراه امريکا نباشد، متضرر خواهد شد
علاوه برجمع بندي اين ديدگاه ها بايد بررسي شود که درغرب، چه عوامل و عناصري را در مسير سلطه برجهان دست آويز خود قرار مي دهد. هم چنين لازم است بدانيم غرب در اين جهت، با چه بيم و اميدهايي روبه رو مي گردد .
پي نوشت ها :
*دکتري فلسفه تعليم و تربيت از دانشگاه مک گيل کانادا،عضو هيئت علمي و معاون اطلاع رساني و امور بين الملل مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه).
1-قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعطَي کُلُّ شَيءٍ خَلقَهُ هَمَّ هَدَي )(سوره طه ،آيه 50).
2-وَإِذ قَالَ رَبُّکَ لِّلمَلائِکَةِ إَنّي جَاعِلٌ فَي الأَرضِ خَلِيفَةٌ قَالُوا أَتجعَلَ فيها مَن يُفسِدُ فِيهَا وَ يَسفِکَ الدِّماءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک و نٌقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنّي أَعلَمُ مَا لا تَعلمَوُن )(سوره بقره ،آيه 30).
3-وَ نُريِدُ أَن نَمُنُّ عَلَي الَّذينَ استُضعِفوُا فِي الأرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَةٌُ و نَجعَلَهُمُ الوارِثيِن *وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِِي الأَرضِ وَ نُرِيَ فِرعونَ وَ هَامَانَ وَجُنوُدَهُماَ مِنهُم مَا کَانوُا يَحذَروُنَ (سوره قصص،آيه 5و6).
4-سوره قصص،آيه 5و6.
5-سوره قصص،آيه 5و6.
6-وَ لَقَد کَتَبنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَن الأَرضَ يَرِثُهاَ عِبَادِي َ الصَّالِحوُنَ (سوره انبياء،آيه 105)
7-سوره نمل،.آيه 15-44؛سوره ص،آيه 35؛سوره کهف ،آيه 83-98.
8-نک :حبيب الله طاهري ،سيماي آفتاب ،ص127-134،قم :دفتر نشر مشهور،1378.
9-همان ،ص448-449.
10-نک:محمد حسن مکارم،مدينه فاضله در متون اسلامي،ص21،قم:دفتر تبليغات اسلامي ،1377.
11-John rawls Political Liberarism (Colombia University Press 1993),pp.305 & 400
نک :سيد احمد رهنمايي ،حکومت جهاني واحد:رويارويي جهان بيني سکولار با جهان بيني توحيدي،ص72-74قم:انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله) 1387.
Francis Fukuyama -12-
13- Marshal Mcluhan
14- Alvin Tafler
15-محمد جواد لاريجاني ،کاوش هاي نظري در سياست خارجي ،ص183و 269- 280،تهران :شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،1374.
16-سيد احمد رهنمايي ،«در انديشه حکومت جهاني واحد»،مجله معرفت،ش94،مهر 1384،ص160.
براي مطالعه بيشتر :نک:فرانسيس فوکوياما،امريکا بر سر تقاطع :دموکراسي ،قدرت و ميراث جريان نومحافظه کاري در امريکا ،ترجمه :مجتبي اميري وحيد،مقدمه مترجم ،11-32،تهران :نشر ني ،1386؛هم چنين نک:
Francis Fukuyama ,The End of History and the Last Man ,New york, free Press,1992
Francis Fukuyama ,Our Posthman Future ,Consequence of the Biotechnology Revolution New york ,Farrar,Straus and Giroux Press ,2002
17-Global village
18-«درانديشه حکومت جهاني واحد»مجله معرفت ،ش94،ص16-17.
19-نک :آلوين تافلر،تغيير ماهيت قدرت دانش،ثروت و خشونت در آستانه قرن بيست و يکم ،ترجمه:حسن نورايي بيدخت و شاخرخ بهار،با مقدمه اي از دکتر جواد لاريجاني ،ص64،تهران :مرکز ترجمه و نشر کتاب،1370ش.
20-«درانديشه حکومت جهاني واحد»،مجله معرفت .ش94،ص17.
21-کاوش هاي نظري در سياست خارجي ،ص275-276.
22-«درانديشه حکومت جهاني واحد»مجله معرفت ،ش94،ص18.
ae
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}